سارای ناناز من سارای ناناز من ، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

سارای ناز من

6 ماهگی عسل من

امروز 21 بهمن 92 شما ششمین ماه  زندگیت رو کامل کردی و وارد ماه هفتم شدی منم از امروز رفتم سر کار. خیلی سخت بود توی مدرسه همش به یاد شما بودم و اصلا دل به کار نمی دادم یکی دو ساعت هم زودتر اومدم خونه تا ببریمت برای واکسن 6 ماهگی. شما امروز از صبح تا ظهر با مادر جون و اقا جون بودی و ظاهرا که خیبلی اذیت نکرده بودی کم کم عادت میکنی گلم. میدونی که خودمم دلم نمیخواد برم ولی مجبورم. ظهر که اومدم بهت شیر دادم و بردیمت بهداشت برای واکسن اول قد و وزنت رو اندازه گرفتن بعد هم تو داشتی بازی میکردی با من که خانم پرستار اومد و بهت قطره داد و بعدشم دو تا امپول بهت زد و من با تو اشک میریختم الهی بمیرم برات دلبرم از ته دل گریه میکردی ولی فعلا...
21 بهمن 1392

یه روز خوب

سلام ماه من. سارای گلم یک سال قبل مثل امروز یعنی 2 بهمن 1391 من توی مطب سونوگرافی برای اولین بار صدای تپش قلب شما رو شنیدم هیچ وقت اون روز رو فراموش نمیکنم من و بابایی داشتیم از خوشحالی بال در میاوردیم و بعدشم رفتیم برات یه پاپوش گرفتیم انگار همین دیروز بود و حالا بعد از یکسال دختر کوچولوی نازنازی من توی همون روز سینه خیز رفتن رو شروع کرد. خدایا ازت ممنونم به خاطر همه چی البته دخترم هنوز خیلی خوب نمیتونی سینه خیز بری فقط یه کم جلو میری ولی خیلی خوب دور خودت چرخ میزنی فدات بشم دیگه خیلی نق نقو شدی نمیدونم چرا شاید به خاطر دندون باشه ولی هنوز که خبری از دندونات نیست اینکه خیلی کنجکاوی و دلت میخواد سر از همه چی در بیاری قربونت برم. ...
2 بهمن 1392
1